کورسل تا سن 15 سالگی مسیحی بود و در اوایل سال 62 با آرمانهای امام آشنا و شیفته راه امام شد. وی با حضور در دعاهای کمیل دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه عاشق و شیفته امام علی(ع) شد.
هوالعادل؛ این روزها و در این شرایط بد رکود اقتصادی و بی کاری که منشأ بسیاری از دردهای جامعه است خبر افشای حقوقهای نجومی برخی مدیران – هرچند معدود – خبر تلخ و دردناک و شرمآوری بود!
این پدیده زشت و غیرقابل انکار، علت نیست بلکه خود معلول غفلتی نابخشودنی است، معلول چرخشی در غایت نظام و انقلاب است؛ یعنی علت را باید از سالها قبل دنبال کنیم که خیلی آرام و نرم در اهداف و آرمانها چرخشی صدوهشتاد درجه ای ایجاد کردند و برخی مسئولین ارشد ما دانسته یا ندانسته با آن هماهنگ شدند و در یک فرآیند غیرقابلباور هنجارهای انقلاب اسلامی جابجا شد.
حجت الاسلام محمد عابدینی
بر غنچهی لبهاشان
لبیک حسینی بود
امیدِ
دلِ آنها
لبخندِ خمینی بود
تا علقمه می رفتند
با
پرچم یا عباس
دیشب در قطار مشهد-تهران همسفرمان یک پسر ۴ساله داشت به اسم رضا ...
دیروز کادوی تولدش یک عکس روی شاسی با حرم گرفته بودن براش
همسفر ما میگفت سال ۷۰ سرباز حاج قاسم بوده ...
توی لشکر ۴۱ ثاره
میگفت بعد از اینکه حاجی خوزستان را تحویل داد آمدیم و حاجی کرمان را از شر اشرار و قاچاقچی ها پاکسازی کرد
***
با مباهات و افتخار از فرمانده اش یاد میکرد
و میگفت" حاج قاسمِ لودر دزد " یه دونه است !
قضیه لودر دزد رو هم واسم تعریف کرد:
۱شب حاجی با ضبط صوت و نوار کاست رفته بود سمت خط عراقی ها ... به راننده لودرشان که در حال خاکریز بندی بود گفت پیاده شو یکم
خستگی در کن من بجات رانندگی میکنم
راننده بعثی هم از خداخواسته پیاده میشه میره و حاجی یکم واسشون کار کرد... بعدشم ضبط رو روشن کرد و خودش با لودر اومد جبهه خودمون
میتونید حدس بزنید روی نوار کاست چی ضبط شده بود؟ صدای لودر:)
این نوشته گفتاری انتقادی از زبان یکی از رزمندگان دفاع مقدس می باشد که در آن به تفاوتهای ماهوی مجاهدت و جهاد در فرهنگ بسیجی و فرهنگ داعشی پرداخته می شود. لحن و مسیر گفتار مانند سایر سخنرانی ها و یادداشت های حاج آقا زارع رنگ و بوی محافل «شبی با شهدا» و «روایتگری خاطرات دفاع مقدس» را دارد.
متن حاضر در پاسخ به سخنرانی یک روحانی در مسجد است که بسیجی ها و داعشی ها را از مصادیق صاحبان عین الیقین معرفی کرده است!!
متن: «چند روز پیش منزل بکی از بستگان بودیم به اتفاق او رفتیم مسجد. بزرگواری خطیب و استاد دانشگاه بعد از نماز شروع به صحبت کرد. بحثش بحث مهم یقین قلبی بود، خیلی خوب آیات و روایاتی آورد، توضیح می داد بعد رسید به مثال. گفت که آدم وقتی به یقین قلبی برسد (مثال میزد) یک داعشی را گرفته اند من فیلمش را دیده ام 2 ساعت و نیم بازجویی اش کرده اند هر سوالی پرسیدند تفره رفت (به قول خودمان نُقُر نیامد) بعد از دو ساعت و نیم ازش پرسیدند تو که به هیچکدام از سوالها جواب ندادی لااقل نظرت را درمورد این بازجویی بگو ؟
داعشی می گوید شما مرا 2 ساعت و نیم از محضر رسولخدا محروم کردید!
بعد حاج آقا در جمع عزاداران حسینی گفت این فرد یقین قلبی پیدا کرده است.مثل بسیجی های خودمان(که) زمان جنگ می خوابیدند روی سیم خاردار یک گردان از رویشان عبور می کرد.
بعد که از منبر پایین آمد رفتم پیشش و گفتم حاج اقا اگر آن یقین فلبی است و این هم یقین قلبی است پس سننه ؟ مننه؟ حقیقت چیه پس؟!
گفت آقا اون-داعشی- هم اینجوری احساس می کند خب.
گفتم شما به عنوان روحانی و استاد دانشگاه رفته اید بالای منبر و ایه و روایت می آورید که یقین قلبی یعنی این، مصداقش هم داعش و بسیجی ها!!
پس کی باید این پیچیدگی ها را بیان کند؟
گفت خب ولی آنها هم مثل شما حس می کردند،گفتم پس یعنی ما هم سر کار بودیم!؟
یقین قلبی آثار دارد... کسی که یقین قلبی دارد، کسی که مجاهد است مجاهدت آثار دارد به ادعا که نیست. آن شخص تحت ولایت شیطان است و شیطان مهم ترین ابزارش برای هدایت، توهم است. او-داعشی- دارد توهم می کند. شما تفکیک کن بین اینها... توهم با یقین قلبی یکی است!؟ بله ممکن است طرف واقعا خودش را در محضر رسول خدا احساس کند. ما در روایات داریم شیطان خودش را در هیات امام عصر و اولیاء به شما عرضه می کند. اما به کی عرضه می کند که بر او ولایت داشته باشد بر کی ولایت دارد؟ بر کسی که زمینه اش را دارد، کسی که بسترش را آماده کرده در خودش.
یقین قلبی آثار دارد، شاید در گوشه کنار اتفاق افتاده باشد اما من خودم ندیدم در دوران جنگ، گاهی گله گله عراقی -اسیر گرفته می شد من ندیدم حتی یک سیلی به اسیر عراقی بزند. حتی من دقت کردم وقتی بچه ها عبور می کردند از جایی که اجساد عراقی ها افتااده بود مراقب بودند پایشان روی جنازه عراقی نرود !یقین قلبی آثار دارد.
گفتم حاج آقا!آثار وضعی دارد... حاج محمود شهبازی با موتور داشت می رفت -در عملیات فتح المبین- دید یک ستون عراقی دارند می آورند و یک بسیجی یک سیلی به گوش سرگرد عراقی زد! حاج محمود همانجا موتور را نگه داشت پیاده شد آن بسیجی را صدا زد و آن سرگرد را هم آورد جلو خودش را معرفی کرد:من محمود شهبازی بع عنوان معاون فرمانده یگان عمل کننده در این منطقه حکم می کنم که شما همین الان می توانید یک سیلی به گوش این بسیجی بزنی!! آن فرد عراقی خم شد و دست حاج محمود را بوسید! آثار وضعی دارد مجاهدت! یعنی یلی مثل حاج محمود شهبازی که فاتح خرمشهر بود با آن هیبتش حاضر نیست ...
پنج شنبه ها که به قطعه 44 بهشت زهرا سلام الله علیها سر میزنی ، آدمهایی را میبینی که بی اختیار در کنار مزارهای مطهر شهدای گمنام خلوت کرده اند... حس غریبی دل گویه هایت را بر روی کاغذ میآورد و خاطرهات را مینویسی که اگر بار اولت باشد...
***
بسم الله الرحمن الرحیم
شهدا یکی از نعمت های عام خداوند به نسل ما هستند. ما جوانان شهدا را رهروان رهی می دانیم که به خدا منتهی می شود. و خودمان را ملزم می دانیم که اگر می خواهیم خدمتی به شهدا بکنیم ،باید راه آنها را ادامه بدهیم. با این وصف اگر این کار را کردیم شهدا هم بر خودشان واجب می دانند که راه را به رهپویان و دنباله روان خویش نشان دهند و آنها را از پیچ و خم مسیر ها گذر بدهند .زیرا آنها قبلا خودشان این راه را رفته اند و اینک بر آن اشراف دارند و از بس جزای این عملشان وافر و لذتبخش است، همین موجب اهتمام بیشتر آنها به تایید ما می شود. چرا که آنها دوست دارند ما هم از این لذت ها بهره مند شویم تا بفهمیم آنها در چه درجه و مقامی هستند[از بس مقام آنها بالاست که تنها راه ادراک این مقام آن است که خود آنرا بچشی] چون خودشان نمی توانند با زبان سَرمقامشان را توصیف و بیان کنند.
شهدا ! ما برای شما فاتحه می خوانیم تا شما نیز برای روح ما فاتحه ای بخوانید.
اگر برای خداست مانعی ندارد. بمانید.
وقتی از جنگ برگشت به همسرش گفت: خانم؛ من حالا دیگر دست و پایی برایم نمانده، شما جوانید، بروید دنبال زندگی خودتان.
همسرش با گریه از غلامحسین پرسید: شما برای چه رفتید (جبهه)؟
گفت برای خدا، همسرش گفت: خب اگر شما برای خدا رفتید، من هم برای خدا میخواهم بمانم.
جانباز قطعنخاعی از گردن در جوابی تامل برانگیز گفته اند: اگر برای خداست مانعی ندارد. بمانید.
غلامحسین صفایی که دست ندارد کتابی نوشته به نام «مومن کیست» و برای کتابش ۸ سال وقت گذاشته .
مستند این جانباز روز یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ از سیمای جمهوری اسلامی ایران (احتمالا شبکه دو) پخش شده است.
آدرس سایت شخصی : safaiee.ir
سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران روایت هایی نزدیک از نزدیکان شهید خلبان عباس بابایی جمع آوری و منتشر کرده اند. نام این کتاب را پرواز تا بی نهایت گذاشته اند .
روایت های این کتاب با گوشه هایی از کودکی زیبای این مجاهد .. آغاز میشود که پس از آن با ورود به دانشکده ی افسری این قهرمان گام به گام از لحاظ فیزیکی و و معنوی قوی تر می گردد و بعنوان فرزندی از یک خانواده ی مذهبی در محیط قبل از انقلاب و حتا در محیط جامعه ی امریکا که برای طی دوره ی آموزشی به آنجا رفته پاک و سالم بماند و افزون بر این الگو و دستگیری یرای سایر دوستانش نیز باشد .
روایت های کتاب مملو است از فداکاری ها ، تواضع،ساده زیستی و ولایتمداری این قهرمان وارسته .
یکی از ویژگی های بارز شهید که در این کتاب بیان گردیده این است که : این بزرگوار در هر منطقه ای که مامور به خدمت بوده است رابطه ی گرم با ساکنان محلی آنجا بخصوص نیازمندان برقرار می کرده و در این مناطق منشاء سازندگی و تکاپو بوده است . خواندن این کتاب ما را با الگویی از زندگی اخلاقی آشنا می کند .
پرواز تا بی نهایت / تدوین: علی اکبر- نشر: اجا(ارتش جمهوری اسلامی ایران) چاپ دوازدهم 1387 – بهاء 2500 صفحات 269 .
نوشته شده در جمعه پانزدهم مرداد 1389 ساعت 20:23 شماره پست: 98
خاطرات شهید بابایی در کشمیر هند کلیک کنید